درود!امشب بطرز عجيب غريبي باز دلم گرفته باز حوصله ندارم باز دلم تنگه....ميدونم ميدونم از اثرات پريوديه ولي ميخاستم اين حال امشبمو اينجا ثبتش كنم...آخه جز اينجا جايي ديگه اي براي دردودل كردن سراغ ندارم......ديدي يه وقتايي ايييييقد دلت پره كه بجاي حرف زدن بجاي سروصدا كردن يه گوشه كِز ميكني و آروم و بي سروصدا اشك ميريزي؟!خيلي آرامش بخشه اون لحظه مگه نه؟يجوري بدون حتي يه كلمه حرف و صحبتي از درون خودخوري ميكني انگار يه آدمه ديگه تو دل و روده ات نشسته داره به حرفات گوش ميده و ميخاد آرومت كنه...دقيقا همون وقتا من دلم بيشتر ميگيره و به اين فكر ميكنم كه هيييييچ وقت دختر يا دخترام يا كلا بچه هامو تنها نذارم،هميييييشه ي هميشه بجاي مادر بودن براشون يه رفيق صميمي باشم براشون كه هيييييچ وقته هيچ وقت حس تنهايي نياد سراغشون...هعيييي..............................مثله هميشه اين حس تنهايي اومده سراغم و ول كن هم نيست...يجوري كه افسرده ام كرده و حال و حوصله ي هيچيو ندارم...ميدوني آدم بايد يه مامان داشته باشه كه تو براش عزيزترين كس تو زندگيش باشي،بهت محبت كنه بهت علاقه نشون بده بهت علني بگه عمرم جونم نفسم قشنگم جيگرم،درست مثه حرفايي كه من به دلوان ميزنم...بايد باشه كه يه وقتايي مثه الان حالتو خوب كنه بغضتو بشكنه و راه نفس كشيدنه گلوتو باز كنه...واقعني الان بغض داره خفم ميكنه......* امروز صبح هنوز ١٠نشده بود بيداري زديم تو خونمون كه خوابمون مخصوصا خواب دلوان تنظيم شه،ظهر هم هنوز ١٢نشده بود ناهارمونو خورديم كه زودي بخوابيم تا دوباره عصر بيدار شيم...عصر هم چاي زعفروني درست كردم كه مثلا شب پرانرژي باشيم و بغض نياد سراغم ولي حالا اينا كه هيچ دلوان مثه شباي ماه رمضون ساعت ٩خوابش برده كه دو ساعت ديگه ب الوعده وفا!!!...
ادامه مطلبما را در سایت الوعده وفا!!! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : koolaknevesht بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 20:11