٤٧

ساخت وبلاگ

امکانات وب

درود!

امشب يكي از اون شب هاي فوق العاده غمگينه واسم...

شايد اگه دلوان تا نيم ساعت پيش خوابش نميبرد يكي از سيم هاي مغزِ من اتصالي ميخورد و از شدت دپرسي و بي حوصلگي و دلگرفتگي پاره ميشد...

يكي از دليل هاش نبود جنابِ شوهرِ...الان سه شبِ بخاطرِ كارش بندره و پيشمون نيس...

يكي ديگه از دليل هاش هم سالگرد ازدواجمونه،كه بازم ربط داره به جنابِ شوهر كه پيشمون نيس...

كلا امروز از بعده ظهر تا حالا دپرس و بي حوصلم،تموم بدنم درد ميكنه،خسته ي روحي و جسمي،هردو اَم...

امروز آبجيم بهم پيام ميداد درمورد يه مسئله اي،وسط حرف زدناش بهش گفتم كي ديگه ني ني مون بدنيا مياد راحت شم از كار كردن تو خونه،بخدا خسته سدم از تميزكاري و آشپزي و لباس شستن و...

دلوان هم كه ديگه از وقتي بيدار ميشه شروع ميكنه به رو اعصابم راه رفتن...من با اين وزن و حجم و از بزرگيم كه بزور دارم برا خودم راه ميرم و نفس ميكشم بايد كاراي شخصيشو دونه به دونه انجام بدم،كه اگه ندم جيغاش شروع ميشه...

راستش يه هفته بيشتره پيج كاريم از دسترس خارج شده،رمز و ايميلمو دادم متخصصي برام درستش كنه،هنوز درست نشده،حالا اونو بيخيال شدم چون مدتي بود خريد هم از شركت نميكردم و ميخاستم كلا اون كار رو بذارمش كنار و يه كار جديدي شروع كنم...ولي با زور و زحمت كلي فالوور جمع كرده بودم و كلي دوست و رفيق داشتم كه بهم پيام ميدادن،حيفشه اگه درست نشه...

ولي قبل از اينكه پيج كاريم از دسترس خارج بشه و شروع كرده بودم به فروش گردو چيني و بادام كاغذي،از اونجايي كه جناب شوهر چن ساله تو بندر مغازه عمده فروشي گردو اينا داره ديگه يجورايي كارم راحت شده،خداروشكر خداروشكر سود خوبي هم ازش درمياد و راضي ام،ولي از شانس ما درهم ثانيه به ثانيه داره ميره بالا تا جايي كه من خبر دارم درهم ١٦هزار و خورده اي بود،اين يني عمق فاجعه واسه من و جنابِ شوهر...با اون قيمتي كه من ميفروختم ضرر خالي بود...

حالا كلا تموم كردم منتظرم جنابِ شوهر از بندر برگرده دوباره گردو و بادوم كاغذي بياره برا مشتري هام،ولي بهش گفتم با توجه به شرايطم يه گوني كامل نياره،يني يجورايي الان سفارشي كار ميكنم،چونكه هوا هم رو به گرمي داره ميره و محصولات زودي خراب ميشن...

خلاصه كه بعله،بنده مرز ٧٦كيلو رو فك كنم رد كردم و الان در حال حاضر در ٣٣هفته و ٥روز بسر ميبرم،يني ٤هفته ديگه كه بياد بشم ٣٧هفته ديگه تماااااام،دلِ بيچاره ام ميخاد رو آب باشه و از استرس ار بين برم تا ني ني بدنيا بياد...

شنبه كه بياد ميرم تو ٣٤هفته بايد آخرين سونوم رو برم ببينم جريان زايمان از چه قراره...

تقريبا وسايلاي ني ني مون هم آماده اس بجز تخت و يسري لوازم حموم و بعده حمومش...

كه اونم تو هفته ي بعدي كاملش ميكنم...

من خيلي خستم...برم بخوابم تا گوشي از دستم نيافتاده...

شب بخير...

بدرود!

+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 0:45 توسط koolak  | 

الوعده وفا!!!...
ما را در سایت الوعده وفا!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaknevesht بازدید : 8 تاريخ : شنبه 5 اسفند 1402 ساعت: 21:43