٤٠

ساخت وبلاگ

امکانات وب

درود!

چقد امشب دلم هواي حرف زدن با يكي كه هركي باشه كرده...

اووفففف لعنتي،ول كن هم نيس....

واقعني امشب دلم ميخاد با يكي حرف بزنم مهم نبود كي باشه،يكي كه يكي من بگم دوتا اون بگه،سه تا من بگم چهارتا اون بگه،،،

دروغ نگم از اثرات پيام رضايتيه كه پسر همسايه از محصولي كه برده بود فرستاده هس،صبح تا نتمو روشن كردم پيام رضايتش از دايركت اينستا ديدم...

اسكرين گرفتم گذاشتم استوري كه جز رضايت مشتري ها هايلايت بشه،همه جوره هم مخفيش كردم نگو عكس پروفايلش نصفيش مخفي نبود...

امان از آدم فضول كه بهترين دوستت هم باشه و بياد همه چيو خراب كنه...

اين وسط همون آدم فضول پيام داد كه فلاني نيس،پشت بند پيامش هم هِر هِر آيكون خنده گذاشته بود،گفتم چرا خودشه...

بعد رفته به پسرهمسايه پيام داده كه محصولات اوريفليم خوب بودن...

خو به تو چه؟؟؟

ميدوني چجوري فهميدم؟؟

پسرهمسايه دوباره پيام داد كه چرا پروفايلم نصفش پيداس(ناگفته نمونه ازش اجازه گرفته بودم برا گذاشتن رضايتش)،گفتم بهش بحساب همه جوره مخفي كردم،فضولا فقط ميتونن بفهمم كي هستي،بعد بهش گفتم حالا يه فضول فقط پرسيده اين فلانيه...

تا پيامم سين كرد جواب داد كه همون به خودمم پيام داده و اينجوري بهم گفته...من اسم طرف رو نگفتم...بعده نيم ساعت ازش پرسيدم خدايي بهم بگو اون طرف كي بوده بهت پيام داده اولش گفت هموني كه به تو پيام داده بعد گفتم نه ميخام مطمعن شم همونه يا نه كه گف سُمي اِم....

واااي شاخم دراومد،گفتم خاااااك تو سرت كنن كه خيلي بهت اعتماد داشتم،رفتي پيش پسرهمسايه بد من گفتي...يا مسخره ي من كردي...

هيچي ديگه دوتايي تأسف خورديم كه هنوز هم هستن اينجور آدماي فضولي...

حالا در اين لحظه و ساعت كه ١:٤٠ديقه اس خوابم نميبره مغزم داره ميپكه از فكر و خيال...خيلي دلم ميخاس با يكي حرف بزنم آروم شم...زنگ زدم به جناب يار كه بندر هستن،يه چن ديقه فقط دلوان حرف زد و قط كرد...دلم تنگ شده واسش فردا شب هم نمياد يدفه پنجشنبه مياد كه فرداش تعطيله،يكشنبه صبح رفته نيومده...

كاش بشه به دلتنگي من تافت زد كه....

يچيزي دگه هم هس،تو دورهمي يه بلاگري شركت كردم برا جذب فالوور و مشتري منتظرم روزش برسه كه دورهميش شروع بشه،كيليپي هم از محصولاتم درست كردم برا يه بلاگر ديگه فرستادم قراره برام تبليغ كنه...استرس اينا رو هم دارم كه مغزم داره ميپاشه از هم...

دلوان هم خوابش برده بهترين فرصته برام كه بشينم فكر كنم و برنامه بريزم برا روزهاي پيش رو كه چيكار كنم برا پيچم چيكار نكنم...

خداروشكر بزنم به تخته پيجم روز به روز درحال رشده...يه ٤٨نفري ميخاد تا هزارتا بشه...

آموزش هايي كه اينستا هس خيلي كمكم كرده برا پيشرفت،الهي بتركه چشم هركي كه خوشي و موفقيت منو نخاد...

خيليا هستن پيگير كارم هستن،صرفا جهت فضولي،امروز يه استوري از معين فرجي گذاشته بودم دقيقا منظورم همونا بود،،،هايلايتش كردم تو پيام بازرگاني...بعد برو ببين...

خلاصه كه اگه مشتريم از دبي جواب قطعي بده و آدرسشو بفرسته خيلي عاليه،منم صبور منتظرم آدرس بفرسته،چون شماره كارت گرفته،البته واريزي نزده ولي خب اوطوري كه ميگف حتمن محصول رو ميخاس كه شماره كارتم هم گرفت...حالا هرچي پيش بياد خيره...

ارسال به دبي نبودا،ارسال به شهر مادريشون بود كه قراره خودشون اين هفته بيان ايران،آخه اينجوري بهم گف...

من برم به ادامه بازيم برسم،بازي جديد نصب كردم،يكم سكه جمع كنم،اي بازيو رو يجا تو گوشيم قايم كردم كه دلوان نفهمه،ولي وروجك تا گوشيم ازم ميگيره ميره همون بازيو مياره و كل سكه هام هم به باد فنا ميده،،،بعدم گوشيمو مياره ميگه:"ماني اي تموم" منم اون لحظه از عصبانيت دلم ميخاد بوسه بارونش كنم بخاطر حرف زدنش باهام...

راسي فردا نوبت آرايشگاه دارم جناب يار هم نيس،كاش دلوان همكاري كنه بغل ازم نخاد وگرنه برخلاف ميلم مجبورم بذارمش خونه عمش اينا...وقتي باهامه خيالم راحته ولي خيلي اذيتم ميكنه مثلا وسط خيابون جيغ ميزنه بغل ميخاد،حالا من با كمردرد بايد بغلش كنم،دستم خواب ميره بزور راه ميرم،يك ماهي ميشه بخاطرش نرفتم بيرون ولي فردا بايد برم وضعيت صورت و ابروم رو دوس ندارم برم از شرشون خلاص شم...ديگه آخره هفته اس آدم جايي ميره يا مهمون مياد بايد تميز باشم الوعده وفا!!!...

ما را در سایت الوعده وفا!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaknevesht بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 20:11