علوسی!!!

ساخت وبلاگ

امکانات وب

درود!

بسی خوش گذشت ای هفته...

بسی رقصیدیم،انواع و اقسام رقص ها!!!

بسی خندیدیم،انواع و اقسام جوک ها و شعرهایی که با تُنبَک میزدیم و میخوندیدم!!!

بسی عکس گرفتیم،انواع و اقسام سلفی،تکی،دونفره،چن نفره!!!

بسی کار کردیم،انواع و اقسام پذیرایی از مهمونا!!!

و بسی زن دایی عروس بودن بهمون ابهت خاصی داد!!!

هرچقد بگم کم گفتم از اینکه چقدددددرررررر خوش گذشت!

هوا هم عااااالّی دیگه جای هیچ خلق تنگی ای نبود،البته بجز آخرش که آقای مجنون سه نقطه کردش!!!

سره یه سلفی گرفتن دعوامون شد که آقااا لباساش تمیز نیس بد میفته تو عسک!!

همونجا بلند بهش گفتم خررررررررررر و سوار ماشین شدم اصن هم بهش نگاه نکردم دیگه خودش تا تهش خوند چه غلطی کرده منو رسوند خونه طی پیامایی که دادیم بهم گفت فردا شب که میره برا عروسی همون رفیقش و میخاد خوشتیپ کنه و بره عسک هم میگیریم باهم که مثلا میخاس از دلم دربیاره!!!

امشب عروسی خواهرزاده آقای مجنون تموم شد حنابندون رفیق آقای مذکور شروع شده که خانم همین رفیقش طی رفت وآمدهای مدیدی که خانوادگی،۴نفری،باهم داشتیم کلی دوست و رفیق شدیم باهم،خیلی دوس داشتم امشب که حنابندونش بود میبودم اونجا ولی خو خودمون علوسی داشتیم دیر وقت تموم شد علوسیمون و بعدشم بخاطر این صندل پاشنه بلند لعنتیم پاهام نای راه رفتن نداشت و همش کف پام مور مور میکرد و میکنه نشد برم،فرداشب تا خوده اون شهری که میبرنش همراهیش میکنم تا جبران شه،البته با آقای مجنون!!

کولاک نوشت۱: کلی اتفاق افتاد توو این علوسی،کلی طایفه ی آقای مجنون در نگاه کردن من بسر میبردن که چششون درآد آخرشم لباس مجلسی شب حنابندون یه کوچولو پاره شد اون تورش،لباس مجلسی امشبم هم ایقد ناز بود که دلم میخاس با آقای مجنون عکس بگیریم که نقطه چین کردش همین آقای مجنون!!!!!!!!

کولاک نوشت۲: کادومون یه انگشتر بود به علوس خانم،که آقای مجنون الان داره میگه اون انگشتره کوچیک بوده براش بعد که رفتیم خونشون یچی دیگه هم میبریم براشون،یچیز گنده و باارزش مثلا!!!البته به عنوان زن دایی علوس خیلی شیک و مجلسی رفتم جلو جمعیت درحالی که چششون از کاسه دراومده بود از بس مستقیم و بد نیگام میکردن انگشترو رو دادم به علوس خانم و تبریک جانانه هم به آقای دوماد نثار کردم!!!

کولاک نوشت۳: فردا صبح باید برم برا کمک،خستم،خیلی خستم!جوری که یه عالمه حرف دیگه دارم که بزنم ولی از بس خستم نای تایپ یُخ موجود!!!

کولاک نوشت۴: فقط یچی بگم و برم بتمرگم(این واژه رو هیشکی جز منٍ بغل دوس درک نمیکنه!!!!) وقتی علوس و روانه کردیم خونه ی دوماد،مامان دوماد مثه پروانه دورمون میچرخید و نمیدونس چجوری ازمون پذیرایی کنه و از خوشحالی داشت بال بال میزد آخه برا پسرش خوشحال بود که الحق و انصافا خوشحالیش بجا بود،ناگفته نمونه که دوماد باباشو در سنین کودکی خیلی ناگهانی از دس داده،ینی مامانش هم براش مامان بوده هم بابا،من خیلی دوس داشتم اوجور خوشحالیشو که نمیدونس چیکار کنه!!

کولاک نوشت آخر: وااااای وااااااای پاهام ویرایش هم یُخ موجود،چرت و پرت هم خودت گفتی همش!!

+ نوشته شده در  جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶ساعت 1:10&nbsp توسط koolak  | 

الوعده وفا!!!...
ما را در سایت الوعده وفا!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : koolaknevesht بازدید : 164 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 13:02